فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز
فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز
♥علیرضا↔میلاد♥







نويسندگان



درد و دل 2 عاشق تنها



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





خاطرات یک عاشق

                      به نام خالق بزرگ عشق
سلام قبل از هرچی خودمو معرفی کنم من میلاد 18 اهواز
این داستانی واسطون گذاشتم داستان واقعی خودمه.تاریخ 90/7
من تو یکی از محله های پاین شهر زندگی میکنم
تقریبان 3 سال پیش بود نزدیک عید نوروز من تو یک لباس فروشی نزدیک محله کار میکردم که روزها زود گذشت من با یک دختری دوست شدم به نام...

دستیمون خیلی صمیمی بود هروز هم بیشتر به هم وابسته میشدیم خب دارم خلاصه میگم دیگه من عاشقش بودم یک عشق واقعه ای با اون دنیا واسم قشنگ بود همیشه میترسیدم که یک روز تنهام بذاره بره خیلی ترس داشتم.
روزگار داشت خوب پیش میرفت که....

که یک روز صبح بهم زنگ زد داشت گریه میکرد گفت:میلاد ما دیگه نمیتونیم باهم باشیم یک مشکلی واسم پیش اومده بابام داره میفرستتم تهران من چشام پره اشک دنیا رو سرم خراب شده بود داشتیم دیونه میشدم بهش گفتم بگو چه مشکلی من کمکت میکنم دوتامون داشتیم گریه میکردیم و حرف میزدیم گفت نمیتونی کمک کنی گفتم بگو تا باهات همدردی کنم درکت کنم خلاصه نگفت.

خونه هامن بهم نزدیک بود اونا ته خیابان ما زدگی میکردن.من که دیگه داشتم گریه میکردم نتونستم تو خونه بمونم رفتم سر کوچه نشستم داشتم گریه میکردم به زور خودمو کنترل میکردم که اشک از چشام نیاد ولی فایده نداشت دیگه نمیدونستم چکار کنم رفت در خونه دوستم یعنی محمد گیمدی چند دقیقه پیشش نشستم بعد به عشقم زنگ زدم بهش گفتم بیا در خونتون که ببینمت راه اوفتادم رفتم تو کوچشون دیدمش گفت باید برم خونه نمیتونم بمونم تقریبا ساعت 11 ظهر بود دیدمش اروم شدم دیگه رفتم سمت خونه خب از حاشیه بیایم بیرون.

ساعت 2 ظهر بود بهش زنگ زدم باهم کلی حرف زدیم هرکاری کردم مشکلشو بهم نگفت یک جورای فکر کردم بهونه است گذشت عصر بهش زنگ زدم گفتم میخوام ببینمت گفت دیگه نمیتونم منم اعصابم داغون بود 1 روز گذشت سر کوچه نشسته بودم گوشیم زنگ خورد دیدم شماره خونشونه جواب دادم ولی خودش نبود زن همسایشون بود گفت:اقا میلاد میخوام مشکل...  بهت بگم گفتم گوشیو بده خودش خودش بگه گفت داره گریه میکنه گفت میخوام مشکل.... رو بگم گفتم خو بگو بی تاقت بودم برای شنیدنش میخواستم بدونم واقعلا مشکلی بوده.

گفت:.... دارن به زور نامزد میدن دنیا رو سرم خراب شده بود دیگه فکرم به جای نمیرسید دیگه نمیدونستم چی بگم تلفنو قعط کردم دیگه نمیدونم چی گذشت تا روز بعد
بهش زنگ زدم باهام کلی حرف زدیم گفتم ادرس پسره بهم بده ولی نمیداد حتم داشتم که همش بازی واسه دک کردن من بهش گفت هفته ای 1 بار بهم زنگ بزن میگفت نمیشه گفتم ماهی 1 بار گفت نمیشه به دستو پاش افتاده بودم بارها غرورمو زیر پا گذاشته بودم بلاخره قبول کرد ماهی 1 بار باهام تماس بگیره گریه میکردمو خداحافظی کردیم. بیشتر 1 ماه گذشت ولی خبری از اون نبود همه محله رو دنبالش گشتم ولی خانوادش بودن خودش نبود من هم یک دیونه عاشق بودمو هستم سه ماه بعد:یک روز جمعه بود دلم خیلی گرفته بود رفته بودم لب کارون نشسته بودم نزدیک ساعت 9 شب بود سوار اتوبوس شدم برگشتم طرف خونه نزدیک محله بودم از پنجره اتوبوس بیرون نگاه کردم دیدمش باورم نمیشد خودشه بهش همینجور داشتم نگا میکردم که نفهمیدم اتوبوس کی راه افتاده بلند شدمو  سریع از اتوبوس رفتم بیرون دیدم اون نیستش اون سوار اتوبوس عقبی شده بود من هم تاکسی گرفتم دنبال اتوبوس راه افتادم دیدم از اتوبوس پیاده شد با دوستش بود داشت تند تند راه میرفت میخواست از دست من فرار کنه رسیدم بهش گفتم صبر کن توجه نکرد دویدم رفتم جولوش بهش گفتم این همه وقت کجا بودی جواب نمیداد من اشک از چشام میومد وحرف میزدم گفتم نامزد کردی اره اون هم خیلی ترسیده بود هیچی نمیگفت گفتم حلقتو ببینم دستشو کرده بود تو جیبش دسشو از جیبش کشیدم بیرون ولی خبری از حلقه نبود همش تو خودم خورد میشدم دیگه دنبالش نرفتم نشستم گوشه خیابون گریه میکردم

دیگه یک ادمی شده بودم همش غمگین دیگه حال هیچ چیزو نداشتم ادم دیگه ای بودم با جرات میگم دیگه از وقتی اون رفت من هم دیگه روحم مرد اونی که میگفت دوسم داره این بود اونی که میگفت عاشقمه این بود نمیدونم اسم اینو چی باید گذاشت؟ بی وفای/عشق یک طرفه/خیانت///؟ ولی من هنوزم دوسش دارم هیچ وقت هم نه نفرتی و نه کینه ای ازش به دل میگیرم صادقانه عاشقشم.با اینکه از جدای ما 3سال میگذره به تازگی ها شنیدم نامزد کرده بازم دنیا واسم جهنم شد شبو روز شده واسم همش گریه دیگه وقتش این خاطره رو ببندم.



انکه ویران شده از یار مرا میفهمد        انکه تنها شده بسیار مرا میفهمد
چه بگویم که چنان از تو فرو ریخته ام    که فقط ریزش اوار مرا میفهمد

ای خالق بزگ عشق با نام تو اغاز کردم با نام تو هم تمام میکنم.


نظرات شما عزیزان:

fereshte
ساعت16:03---2 دی 1391
salam agha milad ,,
kheili dardnak hast vaghti ino khoondam ,, kolan darket mikonam ,,


مریم شرقی
ساعت14:49---4 آذر 1390
سلااااااااااااااااااااااام وب قشنگی دارین
به منم سر بزنید خوشحال میشم


اتنا
ساعت12:33---30 مهر 1390
امیدوارم به ارزوت برسی واسط دعا میکنم

setare
ساعت23:44---21 مهر 1390
elahi fadat sham milad jon ghose nakhor , to in donya khob o bad ziad hast vali nemitonim yashkhis bedim . moghiat haye kheyli behtari vasat hast golam




نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط alireza&milad در 13:54 | |



javahermarket